من آمدم که باشم،پیدا شدم که تنها دنبال من نگردید
با گونیا و پرگار در یک حساب بیجا دنبال من نگردید
دستان من جوانند در انتظار یک سیب بر شاخه های امروز
از هر درخت کهنه تا اشتباه حوا دنبال من نگردید
خورشید انتظارم بر قله خیال است،اما شما کجایید؟
در حفر یک حقیقت دور از نزول رویا دنبال من نگردید
دنیا روان پریش است، من هم شبیه دنیا:در گیر و دار و غوغا
با این وقار سنگی،با عاقلان بی ما دنبال من نگردید
من خوابگرد عشقم،با اعتقاد شیرین در بیستون حالا
دور از جنون این دل،تنها درون لیلا دنبال من نگردید
من در میان خویشم:در نغمه ای که بد نیست،در دختری که اینجاست
تا آسمان پروین،در هر فروغ زیبا دنبال من نگردید
من را میان قلبم،در چشمهای خیسم،از خنده ام بیابید
با شیشه های عینک چون یک پیام خوانا دنبال من نگردید
با دختران احساس حتی برای رفتن دیگر بهانه ای نیست
من مانده ام که باشیم،با من بمان که فردا دنبال من نگردید.
نغمه